ای موجِ صفا، روانۀ ساحل تو
ای مهر و وفا، سرشتِ آب و گل تو
بىسر و سامان توام يا حسين
دست به دامان توام يا حسين
آن شب که باغ حال و هوای دعا گرفت
هر شاخهای قنوت برای خدا گرفت
ای گردش چشمان تو سرچشمهٔ هستی
ما محو تو هستیم، تو حیران که هستی
ماه عشق است ماه عشّاق است
ماه دلهای مست و مشتاق است
کیست تا کشتی جان را ببرد سوی نجات
دست ما را برساند به دعای عرفات
چنان اسفند میسوزد به صحرا ریگها فردا
چه خواهد شد مگر در سرزمین کربلا فردا
هیچ کس تا ابد نمیفهمد
شب آن زن چگونه سر شده بود