شهدا | شعر هیأت

آشفته كن ای غم، دل طوفانی ما را
انكار كن ای كفر، مسلمانی ما را

علیرضا قزوه

از نخلستان تا خیابان

غزل

آیا چه دیدی آن شب، در قتلگاه یاران؟
چشم درشت خونین، ای ماه سوگواران!...

حسین منزوی

اما تو را، ای عاشق انسان! کسی نشناخت...

غزل

ای خوانده سرود عشق را با لب ما
وی روح دمیده در تن مکتب ما

سیدحسن حسینی

هم‌صدا با حلق اسماعیل

رباعی

سالی گذشت و باغ دلم برگ و بر نداشت
من ماندم و شبی که هوای سحر نداشت

علیرضا قزوه

از نخلستان تا خیابان

غزل

شب است و سکوت است و ماه است و من
فغان و غم و اشک و آه است و من

علیرضا قزوه

از نخلستان تا خیابان

مثنوی

گل اشکم شبی وا می‌شد ای کاش
همه دردم مداوا می‌شد ای کاش

علیرضا قزوه

از نخلستان تا خیابان

دوبیتی

جاده مانده‌ست و من و اين سر باقى مانده
رمقی نيست در اين پيکر باقى مانده

سعید بیابانکی

سنگچین

غزل

کس راز حیات او نداند گفتن
بایست زبان به کام خود بنهفتن

قیصر امین‌پور

اشعار قیصر امین‌پور

رباعی

با بستن سربند تو آرام شدند
در جادۀ عشق، خوش‌سرانجام شدند

فائزه زرافشان

لبخندهای نیمه‌جان

رباعی

کنج اتاقم از تب و تاب دعا پر است
دستانم از «کذالک» از «ربنا» پر است

عباس سودایی

شلمچه

غزل

بنگر به شکوه سوی حق تاختنش
بر قلۀ عشق پرچم افراختنش

سیدحسن حسینی

هم‌صدا با حلق اسماعیل

رباعی

چشمان تو دروازۀ راز سحر است
پیشانی‌ات آه، جانماز سحر است

رضا محمدصالحی

رباعی