گمان مبر که پریشان، گمان مبر که کمیم
برای کشتنتان همصدا و همقسمیم
ما منتظران همیشه مشغول دعا
هستیم شبانهروز در ذکر و ثنا
ای بال و پر و پهنه و پرواز حسین
ای خون خدا خون سرافراز حسین
بهارا! حال زارم را بگویم؟
دل بی برگ و بارم را بگویم؟
اگرچه در نظرت آنچه نیست، ظاهر ماست
سیاهجامۀ سوگت لباس فاخر ماست
عشق با نامِ شما درصددِ تاختن است
نام تو معنی دل بردن و دل باختن است
تو با حقّی و حق با توست؛ حق پشت و پناه تو
بدیها دور بادا از وجود خیرخواه تو
علیاکبر همین که چهرۀ خود را نمایان کرد
خدا خورشید را در هفت پشت ابر پنهان کرد
ما شیعۀ توایم دل شادمان بده
ویران شدیم، خانۀ آبادمان بده
کو خیمۀ تو؟ پلاک تو؟ کو تَنِ تو؟
کو سیمای خدایی و روشنِ تو؟
عید آمد و ما حواسمان تازه نشد
از اصل نشد اساسمان تازه نشد
ماه محرم آمده باید دگر شوم
باید به خود بیایم و زیر و زبر شوم
شوکران درد نوشیدم، دوا آموختم
غوطه در افتادگی خوردم، شنا آموختم
اسفندِ امسالین چرا پَر، وا نکردی؟
پرواز در این ماهِ بیپروا نکردی
حاجیان را گفت: آنجا کعبه عریان میشود
در طواف کعبه آنجا جسمتان جان میشود
گوش بسپار که از مرگ خبر میآید
خبر از مرگ چنین تازه و تر میآید
با هیچکس در زندگی جز درد همپا نیستم
بیدرد تنها میشوم، با درد تنها نیستم
اگر نوبهارم، اگر زمهریرم
اگر آبشارم، اگر آبگیرم
غصه آوردهام، غم آوردم
باز شرمندهام کم آوردم
ناگاه دیدم آن شب، در خواب کربلا را
نیهای خشکنای صحرای نینوا را
و خانهها، همه، هر جا، خراب خواهد شد
در آسمان و زمین، انقلاب خواهد شد
مرا مباد که با فخر همنشین باشم
غریبوار بمیرم، اگر چنین باشم
ماه اسفند فراز آمده، سرخوش، سرشار
این چه ماهیست چنین روشن و آیینهتبار؟!