چگونه وصف کنم شاعرانه کیست علی؟
شبیه نیست به غیر از خودش؛ علیست علی
دلی برای سپردن به آن دیار نداشت
برای لحظۀ رفتن دلش قرار نداشت
تو را ز دست اَجَل کی فرار خواهد بود؟
فرارگاه تو دارالقرار خواهد بود
هنوز مانده بفهمیم اینکه کیست علی
برای عشق و عدالت غریب زیست علی
شبی هم این دل ما انتخاب خواهد شد
برای خلوت اُنست خطاب خواهد شد
قلم چو کوه دماوند سخت و سنگینبار
ورق کبوتر آتش گرفتهای تبدار
مبر به جای اطاعت به کار طاعت را
گران به خاطر مردم مکن عبادت را
به روز مرگ چو تابوت من روان باشد
گمان مبر که مرا دردِ این جهان باشد
تویی که میدمی از عرش هر پگاه، علی
منوّرند به نور تو مهر و ماه، علی
چقدر بد شده دنیا چقدر بد شدهایم
به جای گرمی آغوش، دست رد شدهایم
دلا بسوز که سوز تو کارها بکند
نیاز نیمشبی دفع صد بلا بکند
حدیث خاتم و انگشتری بخوان با من
روایت زحل و مشتری بخوان با من
مگر چه کیسهای از نور داشت بر دوشش؟
که وقت دیدن او ماه بود مدهوشش
کجاست زندهدلی، کاملی، مسیحدمی
که فیض صحبتش از دل بَرَد غبارِ غمی
در این سحر که سحرهای دیگری دارد
دل من از تو خبرهای دیگری دارد
دلی كه خانۀ مولا شود حرم گردد
كز احترام علی كعبه محترم گردد
و خانهها، همه، هر جا، خراب خواهد شد
در آسمان و زمین، انقلاب خواهد شد
مرا مباد که با فخر همنشین باشم
غریبوار بمیرم، اگر چنین باشم
شب است پنجرۀ اشک من چرا بستهست
تهی نمیشوم از درد عشق تا بستهست
درخت، جلوۀ هموارۀ بهاران بود
اگرچه هر برگش قصۀ زمستان بود
هنوز میشنوم هقهق صدایت را
صدای آن نفس درد آشنایت را
بیا که عزم به رفتن کنیم اگر مَردیم
بیا دوباره به شبهای کوفه برگردیم
حیا به گوشۀ آن چشم مست منزل داشت
وفا هزار فضیلت ز دوست در دل داشت
چگونه میشود از خود برید؟ آدمها!
میان آینه خود را ندید، آدمها!