من به غمهای تو محتاجتر از لبخندم
من به این ناله به این اشک، ارادتمندم
شادی هر دو جهان بیتو مرا جز غم نیست
جنت بیتو عذابش ز جهنم کم نیست
روز تشییع پیکر پاکش
همه جا غرق در تلاطم بود
جان داد که در امان ببیند ما را
خالی کند از یزیدیان دنیا را
تماشا کن تکان شانهها را
حکایت کن غم پروانهها را
گم کرده چنان شبزدگان فردا را
خفتیم دو روزه فرصتِ دنیا را
دی بود و درد بود و زمستان ادامه داشت
آن سوی پنجره تب طوفان ادامه داشت
دوباره آمده آن شب، شب جدایی او
سرم فدایی او شد، دلم هوایی او
صدا شدی و صدایت هزار واحه سفر کرد
هزار معرکه دید و هزار کوفه خطر کرد
جز تو ای کشتۀ بیسر که سراپا همه جانی
کیست کز دادن جانی بخرد جان جهانی
گرفتارم گرفتارم اباالفضل
گره افتاده بر کارم اباالفضل
دید خود را در کنار نور و نار
با خدا و با هوا، در گیر و دار
با زخمهای تازه گل انداخت پیکرش
تسلیم شد قضا و قدر در برابرش
وقتی که شدهست عاشق مولا، حر
ای کاش نمیشد این چنین تنها، حر
تو را کشتند آنها که کلامت را نفهمیدند
خودت سیرابشان کردی مرامت را نفهمیدند
داغ تو در سراچۀ قلبم چه میکند؟
در این فضای کم غم عالم چه میکند؟
مشعلی در دست آمد راه را پیدا کند
قطره میآمد که خود را بخشی از دریا کند
خاکیان را از فلک، امید آسایش خطاست
آسمان با این جلالت، گوی چوگان قضاست
چون آسمان کند کمر کینه استوار
کشتی نوح بشکند از موجۀ بحار
شنیدم از لب باد صبا حسین حسین
نوای ما، دم ما، شور ما، حسین حسین
گل کرده در ردیف غزلهای ما حسین
شوری غریب داده به این بیتها حسین
گریه میکنم تو را، با دو چشم داغدار
گریه میکنم تو را، مثل ابرِ بیقرار
آزاده است، بندۀ آقای عالم است
سلمان خیمهگاه حسین است، «اَسلَم» است
حتی اگر که تیغ ببارد، در بیعت امام حسینیم
ما جرأت زهیر و حبیبیم، ما غیرت امام حسینیم