روز تشییع پیکر پاکش
همه جا غرق در تلاطم بود
جز تو ای کشتۀ بیسر که سراپا همه جانی
کیست کز دادن جانی بخرد جان جهانی
ای نبیطلعت، ای علیمرآت
وی حسنخصلت، ای حسینصفات
بوی گل از سپیده میآید
اشک شوقم ز دیده میآید
ابرهای سیاه میگریند
باز باران و باز هم باران
فتنه چون خون دوید در شریان
در شب شوم و شرم شد انسان
گر چه از غم، شکسته بالِ من است
اشک من شاهد ملالِ من است
فاطمه مادر حسین و حسن
گله کرد از وصال شیرازی
پس تو هم مثل همسرت بودی؟!
دستبسته، شکسته، زندهبهگور
به همین زودی از این دشت سپیدار بروید
یا لثارات حسین از لب نیزار بروید
حاج قاسم سلام! آمدهام،
با خودت راهی نجف بشوم
ایستاده کنار مردم شهر
چون همیشه صمیمی و ساده
میزبان تو میشود ملکوت؟
یا ملائک در آستان تواند؟
این خبر سخت بود، سنگین بود
تا شنیدیم، بیقرار شدیم
باز در گوش عالم و آدم
بانگ هل من معین طنین انداخت
آفتابی شدی و چشمانت
آسمان آسمان درخشیدند
شد چهل روز و باز دلتنگیم
داغمان تازه مانده است هنوز
همنوا بود با چکاچک من
غرّش آسمان و هوهوی باد
دست در دستِ باد میریزد
به روی شانه گیسوان سپید
در خودم مانده بودم و ناگاه
تا به خود آمدم مُحرّم شد
با خودش میبرد این قافله را سر به کجاها
و به دنبال خودش این همه لشکر به کجاها
به همان کس که محرم زهراست
دل من غرق ماتم زهراست
بحث روز است صحبت از غم تو
سرخ مانده هنوز پرچم تو
دلم امشب گدای سامرّاست
از تو غیر از تو را نخواهم خواست
آه کوفه چقدر تاریک است
ماه دیگر کنار چاه نرفت