سردار شهید حاج قاسم سلیمانی | شعر هیأت

دوباره سرخه تموم دفترم
داره خون از چشای قلم میاد

هادی فردوسی

حدود ساعت یک

چارپاره

شد چهل روز و باز دلتنگیم
داغمان تازه مانده است هنوز

محمدمهدی سیار

چارپاره

جز ردّ قدم‌های تو اینجا اثری نیست
این قلّه که جولانگه هر رهگذری نیست

یوسف رحیمی

حدود ساعت یک

غزل

ببین بغداد را و جوشش زیباترین حس را
خروش جان‌نثاران «ابومهدی مهندس» را

علیرضا قزوه

حدود ساعت یک

غزل

زمان! ‌به هوش آ، زمین! خبردار
که صبح برخاست، صبح دیدار

میلاد عرفان‌پور

حدود ساعت یک

قصیده‌واره

بایست، کوه صلابت میان دوران‌ها!
نترس، سرو رشید از خروش طوفان‌ها!

محمد رسولی

مثنوی

صدای جاری امواج، زیر و بم دارد
که رودخانه همین است، پیچ و خم دارد

مهدی جهاندار

حدود ساعت یک

غزل

بارالها سوخت دیگر جان غم‌پروردها
ریختند آتش به جان تشنگان، دلسردها

علیرضا قزوه

حدود ساعت یک

غزل

از کشته‌اش هم بترسید، این مرد پایان ‏ندارد
مُلکی که او دارد امروز، حتی سلیمان ندارد

ریحانه کاردانی

حدود ساعت یک

غزل

سر در بغل، باید میان جاده باشی
پیش از شهادت هم به خون افتاده باشی

محمدحسین انصاری‎‌نژاد

حدود ساعت یک

غزل

آتش داغی به جان مؤمنین افتاده است
گوییا از اسب، کوهی بر زمین افتاده است

سعید بیابانکی

حدود ساعت یک

غزل

به واژه‌ای نکشیده‌ست منّت از جوهر
خطی که ساخته باشد مُرکّب از باور

سیدحمیدرضا برقعی

حدود ساعت یک

قصیده