فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن | شعر هیأت

ناگهان قلب حرم وا شد و یک مرد جوان
مثل تیری که رها می‌شود از دست کمان

سیدحمیدرضا برقعی

تحریرهای رود

مثنوی

ننوشتید زمین‌ها همه حاصلخیزند؟
باغ‌هامان همه دور از نفس پاییزند

سیدحمیدرضا برقعی

رقعه

مثنوی

بی‌زره رفت به میدان که بگوید حسن است
ترسی از تیر ندارد زرهش پیرهن است...

ایوب پرندآور

مرثیه با شکوه

غزل

این جوان کیست كه گل صورت از او دزدیده‌ست؟
سیزده بار زمین دور قدش گردیده‌ست

حیدر منصوری

خون تو پایان نداشت

غزل

از خدا آمده‌ام تا به خدا برگردم
پس چرا از سفر کرب‌وبلا برگردم

مجید تال

گفتن ندارد

غزل

روح والای عبادت به ظهور آمده بود
یا که عبدالله در جبههٔ نور آمده بود؟

سیدرضا مؤید

این حسین کیست؟ (جلد۳)

قصیده

کعبه، یک زمزم اگر در همه عالم دارد
چشم عشّاق تو نازم! که دو زمزم دارد

غلامرضا سازگار

نخل میثم (جلد۳)

غزل

غسل در خون زده احرام تماشا بستند
قامت دل به نمازی خوش و زیبا بستند

زکریا اخلاقی

تبسم‌های شرقی

غزل

تا ابد دامنهٔ عطر بهار است اینجا
دست گل‌هاست که بر دامن یار است اینجا

جواد محمدزمانی

دلواپسی‌های اویس

غزل

عالم از شور تو غرق هیجان است هنوز
نهضتت مایهٔ الهام جهان است هنوز

محمدحسین بهجتی

خون تو پایان نداشت

غزل

چشم وا کن اُحُد آیینهٔ عبرت شده است
دشمن باخته بر جنگ مسلط شده است

سیدحمیدرضا برقعی

تحیّر

مثنوی

گر سوى ملک عدم باز بیابى راهى
شاید از سرّ وجودت بدهند آگاهى

علامه غروی اصفهانی

دیوان علامه غروی اصفهانی

غزل