مرثیه | شعر هیأت

تا چشم وا کرد این پسر، چشمانِ تر دید
خوب امتحان پس داد اگر داغِ پدر دید...

انسیه‌سادات هاشمی

غزل

یکی این‌سان، یکی این‌گونه باید
که شام و کوفه را رسوا نماید

ایوب پرندآور

غریب‌ترین آشنا

دوبیتی

چه رازی از دل پاکت شنیدند؟
درون روح بی‌تابت چه دیدند؟

قاسم صرافان

غریب‌ترین آشنا

دوبیتی

کمر بر استقامت بسته زینب
که یک‌دم هم ز پا ننشسته زینب

یوسف رحیمی

تا کربلا

دوبیتی

بیان وصف تو در واژه‌ها نمی‌گنجد
چرا که خواهر صبری و دختر نوری

نوید اطاعتی

چارپاره

حالا که باید مثل یک مادر بیایم
یارب! کمک کن از پس آن بر بیایم...

انسیه‌سادات هاشمی

غزل‌پیوسته

ماه پیش روی ماهش رخصت تابش نداشت
ابر بی لطف قنوتش برکت بارش نداشت

مرضیه نعیم امینی

غزل

جرعه جرعه غم چشید و ذره ذره آب شد
آسمان شرمنده از قدّ خم مهتاب شد

مرضیه نعیم امینی

غزل

نام تو را نوشتم و پشت جهان شکست
آهسته از غم تو زمین و زمان شکست

مهدی مردانی

پایین پای ابیات

غزل

بغض کرد و گفت مردم! شعله‌ها از در گذشت
بر سر دختر چه آمد تا که بابا درگذشت

علی سلیمیان

غزل

به واژه‌ای نکشیده‌ست منّت از جوهر
خطی که ساخته باشد مُرکّب از باور

سیدحمیدرضا برقعی

حدود ساعت یک

قصیده

تا که نامت بر زبان آمد زبان آتش گرفت
سوختم، چندان که مغز استخوان آتش گرفت

علیرضا قزوه

شبلی و آتش

غزل