مستفعلن مستفعلن مستفعلن فع | شعر هیأت

ما دردها و داغ‌ها را می‌شناسیم
غوغای باد و باغ‌ها را می‌شناسیم

عباس شاه‌زیدی

به کسی دل باخته‌ام

مثنوی

احساس از هفت آسمان می‌بارد، احساس
بوی گل سرخ است يا بوی گل ياس؟

مهدی جهاندار

خورشید ابواء

غزل

در ساحل جود خدا باران گرفته
باران نور و رحمت و احسان گرفته

یوسف رحیمی

نورٌ علی نور

ترکیب‌بند

صبحی دگر می‌آید ای شب زنده‌داران
از قله‌های پر غبار روزگاران

سیدحسن حسینی

هم‌صدا با حلق اسماعیل

غزل

شب بود و تاریکی طنین انداخت در دشت
سرما خروشی سهمگین انداخت در دشت

جواد محمدزمانی

دلواپسی‌های اویس

مثنوی

کی صبر چشمان صبورت سر می‌آید؟
کی از پس لبخندت این غم برمی‌آید؟

سعید تاج‌محمدی

دقایق

غزل

تا آسمانت را کمی در بر بگیرد
یک شهر باید عشق را از سر بگیرد

فاطمه نوری

در سایۀ بیت‌النور

غزل

رد می‌کنی شاید پس از زنگ دبستان
طفل کلاس اولی را از خیابان

اعظم سعادتمند

باران پس از برف

غزل

آرامش موّاج دریا چشم‌هایش
دور از تعلق‌های دنیا چشم‌هایش

فاطمه زاهد‌مقدم

غزل

این چندمین نامه‌ست بابا می‌نویسم؟
هر چند یادت نیست امّا می‌نویسم

خدیجه پنجی

قاصدک‌های سوخته

غزل

هرچند در پایان حج آخرین است
«من کنتُ مولا...» ابتدای قصه این است

محمد غفاری

غزل

گل‌های عالم را معطر کرده بویت
ای آن که می‌گردد زمین در جستجویت

سیدحمیدرضا برقعی

یحیی

قصیده‌واره