همان قاتل که ویران ساخت اردوگاه قانا را
همان غاصب که خونین کرد «صبرا و شتیلا» را
تماشا کن تکان شانهها را
حکایت کن غم پروانهها را
پس از چندین و چندین سال آمد پیکرش تازه
نگاهش از طراوت خیستر، بال و پرش تازه
سخن چون از سر درد است باری دردسر دارد
خوشا مردی کزینسان دردسرها زیر سر دارد
آن شب که سعدی در گلستان گریه میکرد
آن شب که حافظ هم غزلخوان گریه میکرد
ای آفتاب صبر کن این آخرین شب است
این آخرین شبانۀ آرام زینب است
بد نیست که از سکوت تنپوش کنی
غوغای زمانه را فراموش کنی
دور شد باز هم آن همدم و دمساز از ما
ماند در خاطرهاش آن همه پرواز از ما
دمی با آه خلوت کن، بگیر ای دل جلا اینجا
بیا سبقت بگیر از خلق، با رنگ خدا اینجا
هم به در هشدار باید داد هم دیوارها!
صاعقه این بار باشد پاسخ رگبارها
هرکس بمیرد پیشتر از مرگ
دیگر خیالش از دمِ جانکندنش تخت است
به ایستادن، آن دم که سنگ میبارند
به کوه بودن، آن لحظهها که دشوارند
صد بار اگر شویم فدای تو یاحسین
کاری نکردهایم برای تو یاحسین
غریبم، جز تو میدانم رفیق و آشنایی نیست
صدایت میزند اندوه من، جز تو خدایی نیست
گسترده شد در این ولایت خوان هفتم
روزی ایران میرسد از مشهد و قم
مردم که شهامت تو را میدیدند
خورشید رشادت تو را میدیدند
تو از فریادها، شمشیرهای صبح پیکاری
که در شبهای دِهشَت تا سحر با ماه بیداری
آوای نسیم و باد و باران
آهنگ قشنگ آبشاران
اَلسَّلام ای خادم اسلام و قرآن، اَلسَّلام
ای عَلَم در عِلم، ای علامۀ عالیمقام
سواری بر زمین افتاد و اسبی در غبار آمد
بیا ای دل که وقت گریۀ بیاختیار آمد
اگر به شوق تو این اشتیاق شکل گرفت
چه شد، چگونه، چرا این فراق شکل گرفت؟!...
کاش تا لحظۀ مردن به دلم غم باشد
محفل اشک برای تو فراهم باشد
از بلبلان هماره پیام تو را شنید
گل، جامه چاک کرد، چو نام تو را شنید
صاحب اسرار «سُبْحانَ الّذي أَسْرى» علیست...
بین آیات الهی، آیت کبری علیست
دریاب از این همه پراکندگیام
عمریست که شرمندۀ این بندگیام