انتظار و عاشورا | شعر هیأت

دلی به دست خود آورده‌ام از آن تو باشد
سپرده‌ام به تو سر تا بر آستان تو باشد

سیدمحمدرضا شرافت

غزل

این روزها که می‌گذرد، غرق حسرتم
مثل قنوت‌های بدون اجابتم!

یوسف رحیمی

ایها العزیز

غزل

ما را دلی‌ست چون تن لرزان بیدها
ای سرو قد! بیا و بیاور نویدها

افشین علا

آخرین غزل

غزل

از مکه خبر آمده داغ است خبرها
باید برسانند پدرها به پسرها

حسن بیاتانی

از دوشنبه تا جمعه

غزل

یوسف، ای گمشده در بی‌سروسامانی‌ها!
این غزل‌خوانی‌ها، معرکه‌گردانی‌ها

مهدی جهاندار

عشق سوزان است

غزل

دعا کن هر گلی پرپر نمیرد
کسی با چشم‌های تر نمیرد

سیدحبیب نظاری

بگو تا صبح چند آدینه مانده‌ست

دوبیتی

عصر یک جمعهٔ دلگیر
دلم گفت بگویم بنویسم

سیدحمیدرضا برقعی

طوفان واژه‌ها

بحر طویل

دل می‌برد از گنبد خضرا شالش
آذین شده کربلا به استقبالش

حامد اهور

فلیرحل معنا

رباعی

دنیای بی ‌نگاه تو تاریک و مبهم است
بی‌تو تمام زندگی ما جهنم است!

میثم مؤمنی‌نژاد

ایها العزیز

غزل

این سر شب‌زده، ای کاش به سامان برسد
قصۀ هجر من و ماه به پایان برسد

محمدعلی بیابانی

ایها العزیز

غزل

غمی به وسعت عالم نشسته بر جانش
تمام ناحیه خیس از دو چشم گریانش

مریم سقلاطونی

زیر ساعت حرم

غزل

یک روز به هیأت سحر می‌آید
با سوز دل و دیدهٔ تر می‌آید

عباس احمدی

جمله‌های معترضه

رباعی