دوباره فتنه شد و مردم امتحان دادند
و باز درس بزرگی به دشمنان دادند
کجاست جای تو در جملۀ زمان که هنوز...
که پیشازاین؟ که هماکنون؟ که بعدازآن؟ که هنوز؟
بهار، فرصت سبزی برای دیدار است
بهار، فرصت دیدارهای بسیار است
چگونه وصف کنم شاعرانه کیست علی؟
شبیه نیست به غیر از خودش؛ علیست علی
دلی برای سپردن به آن دیار نداشت
برای لحظۀ رفتن دلش قرار نداشت
سحر دمیده و بر شیشه میزند باران
هوا مسیحنفس شد، به مقدم رمضان
تو را ز دست اَجَل کی فرار خواهد بود؟
فرارگاه تو دارالقرار خواهد بود
نمردهاند شهیدان که ماه و خورشیدند
که کشتگان وطن، زندگان جاویدند
تنت به ناز طبیبان نیازمند مباد
وجود نازکت آزردۀ گزند مباد
همیشه مرد سفر مرد جاده بود پدر
رفیق و همدم مردم، پیاده بود پدر
هنوز مانده بفهمیم اینکه کیست علی
برای عشق و عدالت غریب زیست علی
منم که شُهرۀ شهرم به عشق ورزیدن
منم که دیده نیالودهام به بد دیدن
شبی هم این دل ما انتخاب خواهد شد
برای خلوت اُنست خطاب خواهد شد
قلم چو کوه دماوند سخت و سنگینبار
ورق کبوتر آتش گرفتهای تبدار
به ایستادن، آن دم که سنگ میبارند
به کوه بودن، آن لحظهها که دشوارند
مبر به جای اطاعت به کار طاعت را
گران به خاطر مردم مکن عبادت را
به زیر تیغ نداریم مدعا جز تو
شهید عشق تو را نیست خونبها جز تو
به روز مرگ چو تابوت من روان باشد
گمان مبر که مرا دردِ این جهان باشد
تویی که میدمی از عرش هر پگاه، علی
منوّرند به نور تو مهر و ماه، علی
چقدر بد شده دنیا چقدر بد شدهایم
به جای گرمی آغوش، دست رد شدهایم
دلا بسوز که سوز تو کارها بکند
نیاز نیمشبی دفع صد بلا بکند
اگر به شوق تو این اشتیاق شکل گرفت
چه شد، چگونه، چرا این فراق شکل گرفت؟!...
بیا که خانۀ چشمم شود چراغانی
اگر قدم بگذاری به چشم بارانی
سلام بر تو کتاب ای که آفتاب تویی
گرانترین و گرامیترین کتاب تویی
حدیث خاتم و انگشتری بخوان با من
روایت زحل و مشتری بخوان با من