فتح نزدیک است وقتی مرد میدان حمزه باشد
خصم خاموش است وقتی شیر غرّان حمزه باشد
السلام ای وارث نوح و خلیل!
ای جلال و جلوۀ رب جلیل!
میروی دریا دل من! دست خالی برنگردی
از میان دردها با بیخیالی برنگردی
دید خود را در کنار نور و نار
با خدا و با هوا، در گیر و دار
از خودم میپرسم آیا میشود او را ببینم؟
آن غریب آشنا را میشود آیا ببینم؟
از قضا ما را خدا از اهل ایمان مینویسد
ما أطیعوالله میدانیم، قرآن مینویسد
سبز همچون سرو حتی در زمستان ایستادم
کوهم و محکم میان باد و طوفان ایستادم
گرد و خاکی کردی و بنشین که طوفان را ببینی
وقت آن شد قدرت خون شهیدان را ببینی
ای حریمت رشک جنّات النّعیم
خطّ تو خطّ صراطالمستقیم
با کلامُ اللهِ ناطق همکلام!
ای سکینه! بر کراماتت سلام!
دیدهام در کربلای دست تو
عالمی را مبتلای دست تو
ای بزرگ خاندان آبها
آشنای مهربان آبها
چشمهایت روضه خوانی میکند
اشکها را ساربانی میکند
دل مباد آن دل که اهل درد نیست
مرد اگر دردی ندارد، مرد نیست
خواهرش بر سینه و بر سر زنان
رفت تا گیرد برادر را عنان
زینب صُغراست او؟ یا مادر کلثوم بوده؟
یا خطوط درهم تاریخ نامفهوم بوده؟
باز در سوگ عزیزی اشکها همرنگ خون شد
وسعت محراب چون باغ شقایق لالهگون شد
کیست این زن، اینکه بر بالای منبر ایستاده
در میان این همه شمشیر و خنجر ایستاده
صبح بیتو رنگ بعد از ظهر یک آدینه دارد
بیتو حتّی مهربانی حالتی از کینه دارد
مادر موسی، چو موسی را به نیل
در فکند، از گفتۀ ربَّ جلیل
یا مُغِیثَ الْمُذنِبین مُعْطِی السّؤال
یا انیسَ العارفین، یا ذوالجلال
عطر او آفاق را مدهوش کرد
دشت و صحرا را شقایقپوش کرد
ای خدا این وصل را هجران مکن
سرخوشان وصل را نالان مکن...
کیست این آوای کوهستانی داوود با او
هُرم صدها دشت با او، لطف صدها رود با او
دارم از دنیا دلی اندوهگین
نقشی از اندوه دارم بر جبین