مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن | شعر هیأت

سلام! آمده‌ام تا به من، امان بدهید
دلی به روشنی رنگ آسمان بدهید

محمدجواد غفورزاده

آیه ۸۸

غزل

بیا که شیشه قسم می‌دهد به عهد کهن
که توبه بشکن، این‌بار هم به گردن من

فیاض لاهیجی

آینۀ بردباری

قصیده

بگو چه بود اگر خواب یا خیال نبود؟!
که روح سرکش من در زمان حال نبود

سیدمحمدجواد میرصفی

موکب کلمات

غزل

شنیده بود که این‌بار باز دعوت نیست
کشید از ته دل آه و گفت: قسمت نیست

مریم کرباسی

دعوتنامه

غزل

اگرچه باغِ پر از لالۀ تو پرپر شد
زمین برای همیشه، شهیدپرور شد

مصطفی محدثی

از سنابادِ شعر

غزل

چه گویمت که چها کرد در نبرد، حسین؟
فقط خداست که داند چه‌کار کرد حسین

غلامرضا شکوهی

خون تو پایان نداشت

غزل

مصائب تو مگر از مسیح کمتر بود؟
چه قدر سهم دل آخرین پیمبر بود؟

پروانه نجاتی

بهانه‌ها

غزل

زبان به مدح گشودن اگرچه آسان نیست
تو راست آن همه خوبی که جای کتمان نیست

پروانه نجاتی

شکستنی‌تر از آنم

غزل

خبر رسید که در بند، جاودان شده‌ای
ز هر کرانه گذشتی و بی‌کران شده‌ای

محمدرضا لطفی

فصل صبوری

غزل

دوباره لرزش دست تو بیشتر شده است
تمام روز تو در این اتاق سر شده است

آزاده سالمی

سیر و سلوک در آسمان

غزل

شکست بغض تو را این غروب،‌ می‌دانم
و خون گریست برای تو، خوب می‌دانم...

جواد محمدزمانی

شهادت‌نامه

مثنوی

غبار خانه بروبید، عید می‌‏آید
ز کوچه‏‌هاست که بوی شهید می‌‏آید

جواد محمدزمانی

قاصدک‌های سوخته

مثنوی