تو کیستی که در اندیشۀ رسول خدایی
فروغ چشم حبیبی و چلچراغ هدایی
ماه، ماه روزه است
روز، روز ضربت است
چه حرفهای زلالی که رودهای روانند
چه نورها، چه سخنها که با تو در جریانند
مگر اندوه شبهای علی را چاه میفهمد؟
کجا درد دل آیینهها را آه میفهمد؟
تویی که میدمی از عرش هر پگاه، علی
منوّرند به نور تو مهر و ماه، علی
لهیب ذوالفقارت بر تن گردنکشان ماندهست
طنین خطبههایت در گلوگاه زمان ماندهست
تو کیستی که صداقت تو را صدا میکرد
دعا به جان تو پیغمبر خدا میکرد
کسی از شعر، از توصیف از اندیشه آن سوتر
کسی از دیگران برتر کسی دیگرتر از دیگر
باز غم راه نفس بر قلب پیغمبر گرفت
باز از دریای ایمان، آسمان گوهر گرفت
چشم وا کردی و آغوش خدا جای تو شد
کعبه لبخند به لب، محو تماشای تو شد
گریه کن لؤلؤ و مرجان، که هوا دم کرده
چاهِ کوفه عطشِ چشمۀ زمزم کرده
بر روی دوشت کیسه کیسه کهکشان بود
منظومههایی مملو از خرما و نان بود
آمدم باز کنم چشم پر از باران را
و به عطر نجف آغشته نمایم جان را
چه بود ذکر عارفان؟ علی علی علی علی
چه بود روشنای جان؟ علی علی علی علی
سلمان! تو نیستی و ابوذر نمانده است
عمار نیست، مالک اشتر نمانده است
ای حریمت رشک جنّات النّعیم
خطّ تو خطّ صراطالمستقیم
همنوا بود با چکاچک من
غرّش آسمان و هوهوی باد
شب همان شب که سفر مبدأ دوران میشد
خط به خط باور تقویم، مسلمان میشد
ما شیعۀ توایم دل شادمان بده
ویران شدیم، خانۀ آبادمان بده
ما خانه ز غیر دوست پیراستهایم
از یُمن غدیر محفل آراستهایم
در کویری که به دریای کرم نزدیک است
عاشقت هستم و قلبم به حرم نزدیک است
ای آفتاب فاطمه، در شهر ری مقیم
ری طور اهل دل، تو در آن موسی کلیم
از بلبلان هماره پیام تو را شنید
گل، جامه چاک کرد، چو نام تو را شنید
ای آنکه نور عشق و شرف در جبین توست
روشن، سرای دل ز چراغ یقین توست