مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن | شعر هیأت

حماسه بی زن و زن بی حماسه بی‌معناست
که مرد بی مدد عشق در جهان تنهاست

نغمه مستشارنظامی

ترکیب‌بند

نمرده‌اند شهیدان که ماه و خورشیدند
که کشتگان وطن، زندگان جاویدند

رهی معیری

غزل

زهی بهار که از راه می‌رسد، این‌بار
که ذکر نعت رسول است بر لب اشجار

محمدسعید میرزایی

قصیده

منم که شُهرۀ شهرم به عشق ورزیدن
منم که دیده نیالوده‌ام به بد دیدن

حافظ شیرازی

غزل

شبی هم این دل ما انتخاب خواهد شد
برای خلوت اُنست خطاب خواهد شد

محسن عرب‌خالقی

غزل

حسود حُسن تو برگ گل است، شبنم هم
اسیر عصمت تو آسیه‌ست، مریم هم

محمود حبیبی کسبی

غزل

به ایستادن، آن دم که سنگ می‌بارند
به کوه بودن، آن لحظه‌ها که دشوارند

علی‌محمد مؤدب

غزل

مبر به جای اطاعت به کار طاعت را
گران به خاطر مردم مکن عبادت را

صائب تبریزی

کلیات صائب تبریزی

غزل

چهل شب است که پای غم تو سوخته‌ایم
به اشک خویش و نگاه تو چشم دوخته‌ایم

محمدمهدی سیار

مثنوی

اگر مجال گریزت به خانه هم باشد
برای این‌که نمیرد حیات، می‌مانی

میلاد حبیبی

چارپاره

کمک کنید به نوباوگان جنگ‌زده
به آهوان هراسیدۀ پلنگ‌زده

افشین علا

غزل

تنت به ناز طبیبان نیازمند مباد
وجود نازکت آزردۀ گزند مباد

حافظ شیرازی

دیوان حافظ شیرازی

غزل