مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن | شعر هیأت

به سویت آمده‌ام جذبه‌ای نهان با من
چه کرده‌ای مگر ای شور ناگهان! با من؟

محمد مرادی

قصیده

قدم قدم همه‌جا آمدم به دنبالت
نبوده‌ام نفسی بی‌خبر از احوالت

سیدعلیرضا شفیعی

غزل

بهار، فرصت سبزی برای دیدار است
بهار، فرصت دیدارهای بسیار است

قربان ولیئی

موسیقی نواحی جان

غزل

چگونه وصف کنم شاعرانه کیست علی؟
شبیه نیست به غیر از خودش؛ علی‌ست علی

سیدمحمد بهشتی

غزل

دلی برای سپردن به آن دیار نداشت
برای لحظۀ رفتن دلش قرار نداشت

محمدحسین ملکیان

نت‌های گریه‌دار

غزل

قلم چو کوه دماوند سخت و سنگین‌بار
ورق کبوتر آتش گرفته‌ای تب‌دار

هادی جانفدا

قصیده

سحر دمیده و بر شیشه می‌زند باران
هوا مسیح‌نفس شد، به مقدم رمضان

نغمه مستشارنظامی

غزل

سپر ز گریه و شمشیر از دعا دارد
مَلَک به سجدۀ او رشکِ اقتدا دارد

سعید تاج‌محمدی

غزل

سحر که چلچله‌ها بال شوق وا کردند
سفر به دشت دل‌انگیز لاله‌ها کردند

محمدجواد غفورزاده

سلام بر حسین

قصیده

تو را ز دست اَجَل کی فرار خواهد بود؟
فرارگاه تو دارالقرار خواهد بود

سعدی شیرازی

کلیات سعدی

قصیده

اگرچه در نظرت آنچه نیست، ظاهر ماست
سیاه‌جامۀ سوگت لباس فاخر ماست

مصطفی تبریزی

غزل

ببین که با غم و اندوه بعد رفتن تو
میان معرکه ماییم و راه روشن تو

حسن زرنقی

حدود ساعت یک

غزل